علوم اجتماعی و ارتباطات
جمال محمدی؛ کمال خالق پناه؛ الهه غلامی
چکیده
بیتاک یک شبکۀ اجتماعیِ دسترسپذیر از طریق تلفن همراه است که طیف وسیعی از کاربران را به خود جلب کرده است. محوریتیافتن شبکههای اجتماعی در زندگی روزمره، بهویژه در میان نسل نوجوان و جوان، سبب نوعی دگردیسی پایهای در فرایندهای هویتیابی، معناسازی و بهطور خاص در فرم و محتوای ارتباط شده است. این جستار، تحقیقی است دربارۀ کاربران ...
بیشتر
بیتاک یک شبکۀ اجتماعیِ دسترسپذیر از طریق تلفن همراه است که طیف وسیعی از کاربران را به خود جلب کرده است. محوریتیافتن شبکههای اجتماعی در زندگی روزمره، بهویژه در میان نسل نوجوان و جوان، سبب نوعی دگردیسی پایهای در فرایندهای هویتیابی، معناسازی و بهطور خاص در فرم و محتوای ارتباط شده است. این جستار، تحقیقی است دربارۀ کاربران شبکۀ بیتاک، تعاملها و فعالیتها و تجارب آنها در این فضای مجازی، و احساسها، لذتها، معناها و نگرشهایی که از قِبَل حضور در این شبکه عایدشان میشود. پژوهش بهشیوۀ کیفی انجام شده است. کاربران شبکۀ اجتماعیِ بیتاک نمونههای مورد مطالعۀ هستند که از میان دانشجویان دانشگاه کردستان انتخاب شدهاند. برای انتخاب نمونهها از شیوۀ نمونهگیری باز استفادع شده است. فن گردآوری دادهها مشاهدۀ مستقیم فضای درون شبکه و مصاحبۀ نیمهساختیافته با کاربران و روش تحلیل دادهها، نظریۀ زمینهای است. نتایج تحقیق نشان میدهد که شرایط/ زمینههایی همچون «پیگیری علایق واقعی در دنیای غیر واقعی» و «بازنمایی خواستها/ صداها در فضای مجازی» ورود و مشارکت کاربران در شبکۀ بیتاک را آسانتر میکنند؛ و عامل «دسترسپذیری آنی» همچون شرطی مداخلهگر این مشارکت را تشدید میکند. مشارکت و فعالیت کاربران در این شبکه، ضمن تغییر تعاملهای اجتماعیِ پیشین آنها در جهان واقعی، به شکلگیری فرمهای نوین تعامل و ارتباط میانجامد که «نمایش هویت ساختگی»، «تجربۀ فضایی کارناوالی»، «سواد حبابی» و «زمان/ مکانزدایی از ارتباط» برجستهترین خصایل این اَشکال نوین ارتباطند. این مشارکت/ فعالیت همچنین واجد پیامدهایی چون «اعتیاد مجازی» و «جمعگرایی مجازی» در زندگی روزمرۀ کاربران است که خود به تغییر فرایندهای کسب معنا و هویت در حیات اجتماعی آنها دامن میزند. میتوان گفت حاصل مشارکت/ فعالیت کاربران در این شبکه، در کل، ورود به نوعی «ارتباط ایماژمحور و شبیهسازیشده» است که تفاوتهایی بنیادین با تعاملهای واقعیِ جهان خارج دارد. تجربۀ ارتباط در اینجا دیگر آن تجربۀ واجد اصالت، غنا و سرزندگی نیست بلکه آنی، ساختگی و فاقد توان حیاتبخشی است.
جمال محمدی؛ عبدالله بیچرانلو
چکیده
تامل جامعه شناختی در روایت های سینمایی تحولات اجتماعی، در سه بعد ارزش ها، هویت ها و سبک های زندگی، در ایران پس از انقلاب دغدغه محوری این پژوهش است. چارچوب مفهومی پژوهش نخست موضع آن را درباره تعامل اثر هنری و جامعه تبیین می کند و سپس مضامین میانجی تحقیق، یعنی تحول ارزش ها و هویت ها و سبک های زندگی را مفهوم پردازی می کند. روش شناسی تحقیق، ...
بیشتر
تامل جامعه شناختی در روایت های سینمایی تحولات اجتماعی، در سه بعد ارزش ها، هویت ها و سبک های زندگی، در ایران پس از انقلاب دغدغه محوری این پژوهش است. چارچوب مفهومی پژوهش نخست موضع آن را درباره تعامل اثر هنری و جامعه تبیین می کند و سپس مضامین میانجی تحقیق، یعنی تحول ارزش ها و هویت ها و سبک های زندگی را مفهوم پردازی می کند. روش شناسی تحقیق، کیفی است: نخست با بکارگیری روش «تحلیل روایت نشانه شناختی»، فیلم ها تحلیل شده اند؛ سپس، از دل این تحلیل، مقولات اجتماعی آن ها استخراج شده و از طریق راهبرد تحلیل تماتیک، از منظری جامعه شناختی، تحلیل شده اند. میدان مطالعه کل سینمای بعد از انقلاب است که به شیوه نمونه گیری هدفمند از هر دهه چند فیلم انتخاب شده اند: «نرگس»، «عروسی خوبان» (دهه شصت)، «آژانس شیشه ای»، «زیر پوست شهر»، «اعتراض»، «روسری آبی»، «شوکران» (دهه هفتاد)، «بوتیک»، «چهارشنبه سوری»، «محاکمه در خیابان»، «درباره الی» و «جدایی نادر از سیمین» (دهه هشتاد). نتایج تحقیق نشان می دهد سینمای اواخر دهه شصت نمایانگر نخستین نشانه های ترک برداشتن انسجام اجتماعی ای است که خود نمود عینیت یافتن گفتمان ارزش مدار آن دهه بوده است. ملودرام های اجتماعی دهه هفتاد روایت هایی هستند از تضاد ارزش ها، چندپارگی های هویتی، تلاطم های خانوادگی و شکاف نسلی در شرایط اجتماعی سیطره گفتمان توسعه گرایی؛ سینمای دهه هشتاد تصویرگر شکلی از زندگی روزمره به همریخته، اضطراب زا، سرد و بی روح، تهی از معنا و خودآیینی، و یأس آور است. روایت سینما از تحول این فضاها، روایت تغییر شکل «انسان آرمان خواه و ارزش گرا» دهه شصت به «انسان فردیت طلب و خودآیین» دهه هفتاد و سپس به «انسان میانه حال و نسبیت اندیش» دهه هشتاد است.
جمال مجمدی
چکیده
تلاش اصلی این مقاله، تبیین نحوه قرائت یا رمزگشایی، مجموعههای تلویزیونی توسط مخاطبان (زنان) است. این پرسش که مجموعههای تلویزیونی، به مثابه گفتمانهایی ترکیبی، چه معناها، ایدهها و ارزشهایی را ( از طریق بهکارگیری یک سری تمهیدات، سازوکارها و شگردهای فنی و نیز به واسطه برخی رمزگان اجتماعی و ایدئولوژیک ) مرجح میسازند و مخاطبان ...
بیشتر
تلاش اصلی این مقاله، تبیین نحوه قرائت یا رمزگشایی، مجموعههای تلویزیونی توسط مخاطبان (زنان) است. این پرسش که مجموعههای تلویزیونی، به مثابه گفتمانهایی ترکیبی، چه معناها، ایدهها و ارزشهایی را ( از طریق بهکارگیری یک سری تمهیدات، سازوکارها و شگردهای فنی و نیز به واسطه برخی رمزگان اجتماعی و ایدئولوژیک ) مرجح میسازند و مخاطبان چگونه این معناها، ایدهها و ارزشها را رمزگشایی و تفسیر میکنند ، موضوع اصلی پژوهش حاضر است. از این منظر، یک مجموعه نوعی «ترکیببندی» عناصر مختلف و گاه متضاد است که حول «نقطه محوری» خاصی حدت یافته است. سوبژکتیویته مخاطبان نیز ترکیبی از عناصر مختلف است. در مواجهه این دو ترکیببندی است که معنا برساخته میشود. در پژوهش حاضر، ابتدا کوشیدهایم با استفاده از روش تحلیلی نشانهشناختی – ساختگرایانه «خوانش مرجح» مجموعه «پرواز در حباب» را تشریح کنیم و سپس با استفاده از روش کیفی بحث گروهی متمرکز، به مطالعه قرائتهای مخاطبان (زنان) از این مجموعه پرداختهایم. از جمله نتایج این پژوهش در بخش نخست، آن است که خوانش مرجح این مجموعه میکوشد نهیلیسم اجتماعی نهفته در پس گرایش افراد به مواد مخدر را پنهان کند و علت اصلی شکلگیری این پدیده را به وجود منابع شر نسبت دهد. در بخش تحلیل قرائتهای مخاطبان مشخص خواهد شد که مخاطبان، قرائت معارضی از این مسئله دارند.
مطالعات فرهنگی
جمال محمدی؛ شقایق بیننده
چکیده
هدف اصلی این پژوهش انجام کندوکاوی کیفی، به شیوۀ نظریۀ زمینهای، در شیوههای مصرف نمایشی کالاهای لاکچری است و برای نیل به این مقصود کنشهای مصرفیِ روزمرۀ زنان اقشار مرفه در شهر سنندج را بهعنوان میدان مطالعه برگزیده است. در مطالعۀ مصرف کالاهای لاکچری، بهطور تاریخی، دو رویکرد نظری سیطره داشتهاند: رویکرد کلاسیکِ «مصرف لاکچریِ ...
بیشتر
هدف اصلی این پژوهش انجام کندوکاوی کیفی، به شیوۀ نظریۀ زمینهای، در شیوههای مصرف نمایشی کالاهای لاکچری است و برای نیل به این مقصود کنشهای مصرفیِ روزمرۀ زنان اقشار مرفه در شهر سنندج را بهعنوان میدان مطالعه برگزیده است. در مطالعۀ مصرف کالاهای لاکچری، بهطور تاریخی، دو رویکرد نظری سیطره داشتهاند: رویکرد کلاسیکِ «مصرف لاکچریِ ناشی از ثروت» و رویکرد متأخر «مصرف ظرفیتهای لاکچری». مبنای نظری این کار، تلفیقی از هر دو رویکرد با محوریت رویکرد کلاسیک است. برای انتخاب سوژهها به شیوۀ نمونهگیری هدفمند با رعایت دو شرط تنوع و اشباع نظری عمل شده است که طی آن با 21 نفر از زنان اقشار مرفه سنندج در سه محلۀ «شالمان»، «صفری» و «مبارکآباد» مصاحبه عمیق فردی به عمل آمده است. در نهایت دادهها با استفاده از فرایند کدگذاری تحلیل و در قالب پنج مقولۀ شرایط علی، شرایط زمینهای، شرایط مداخلهگر، راهبردها و پیامدها دستهبندی شدند. مقولۀ هسته عبارت است از برساخت و نمایش نوعی زنانگیِ فرادست که آنطور که تحلیل دادهها نشان میدهد، تماماً از فرایند مصرف لاکچری تغذیه میکند. زنان مرفه برای حفظ و تقویت این نوع زنانگی دو طیف راهبرد اتخاذ میکنند که اولی به برساخت نوعی زنانگی شبهاشرافی و دومی به بازتولید فرادستی آنان نسبت به زنان دیگر اقشار اجتماعی میانجامد. و در نهایت اینکه مصرف کالاهای لاکچری در زندگی زنان اقشار مرفه پیامدهایی دارد که غالباً از جنس تقویت خصایل شبهاشرافی نظیر تفاخر، فضلفروشی، نجیبنمایی، ادعای اصالت و افتخار به تبار خانوادگی است.